زندگی من منحرف🫥🫥p4 | 우울한 소녀 1402/08/09 | 14:44
زندگی من منحرف🫥🫥p4

از خواب پاشدم رفتم دوش بگیرم یاد حرف آدرین افتادم که گفت بود:تروتمیز باش وقتی شوهرت اومد خونه خوشحال بشه

همون لحظه آدرین:

هیچ کس خبر نداشت که دختر زنده اس رفتم سمت خونه نینو(همونجایی که پارتی بود)

دیدم آلیا هنوز دم در منتظر مرینت گفتم برم یه چی بگم شک نکنه من کاری باهاش کردم(په نه په کاری باهاش نکردی هاااا)

رفتم نزدیک آلیا دوید سمتم و گفت:مرینت رو ندیدی ۶ ساعت پارتی تموم شده ولی اون هنوز نیومده...

گفتم:نه وقتی چیزمون تموم شد من از در پشتی رفتم اونم گفت من میرم پیش آلیا...

آلیا با گریه گفت:یعنی چی شده ... هان کجا رفته... الان من کجا برم دنبالش...

گفتم: من نمیدونم

مرینت:

توی حمام چشمم به زخم های روی بدنم افتاد‌...

اما تو حمام یه کرم برای رفع زخم ها بود اونو زدم...

یهو بدنم شروع به سوزش کرد اما باید پنج دقیقه تحمل میکردم....

پنج دقیقه بعد:

واووووو

یه سری از زخما خوب شده بود و بقیه هم کمرنگ....

شب ساعت ده شب:

صدای باز کردن در....

آدرین وارد شد و ....

خدای من اون مست بود....

یهو آدرین رو جلوم دیدم که چشماش خمار بود....

دستشو گذاشت رو سینه هام 

بعد گفت:این دفعه جات امنه کوچولو....

.

.

میدونم خیلی کم بود ببخشید من کلی کار دارم دیگه تلاشم رو میکنم روزهای فرد و دوشنبه ها بزارم پارت ها رو

سلامم بلاخره پارت دادم 

بچه ها من بلاخره از لجن زار امتحانات اومدم بیرون😁😁😁😚😚😚

قدرت گرفته از بلاگیکس ©
درباره وبلاگ

دوتا نویسنده میخوام🙁

یکی دختر یکی پسر✋️

دنبال‌شوندگان
نویسندگان
آمار بازدید
  • بازدیدکنندگان آنلاین : 1
  • بازدید امروز : 13
  • بازدید گوگل امروز : 3
  • بازدیدکنندگان امروز : 13
  • بازدیدکنندگان دیروز : 13
  • بازدیدکنندگان هفتگی : 88
  • بازدیدکنندگان ماهانه : 43